بی ارزشیِ زشتی: در دفاع از نقاشی های زشت
کیتی کِلِهِر
مترجم: علی قاسمی
داخل ساختمانی قدیمی و آجری در میدان دیویسِ شهر سامِرویل۱، زیر سکوی مطلا و نشیمنگاههای قرمز مخملی [سالن تئاتر]، موزهای نامعمول برپاست. پنهان در زیرزمین ساختمانی به سبک هنر دِکو۲ متعلق به سال ۱۹۱۴ مجموعهای از نقاشیهای زننده و طراحی های مشوّش کننده وجود دارد که به نام موزهی هنر بد۳ شناخته شده است.
مایکل فرانک۴ نمایشگاهگردان (کیوریتور) موزه میگوید، “هرگز چنین کارهایی را در موزهی هنرهای زیبا نمیبینید”. فرانک از آن آدمهاییست که نمیتوانند از یک حراجی یا بازار کهنهفروشی بدون توقف برای چرخزدن بگذرند. او عاشق چیزهای زشت است اما زشت برایش واژهای مسئلهدار است. او میگوید، “وقتی ایمیلتان را خواندم، فکر کردم، عجب، زشت خواندن چیزی مثل زیبا خواندن چیزی است. در لحظهای که آنرا به زبان میآوری در موضع دشواری قرار میگیری؛ تلاش برای اینکه مشخص کنی در واقع چه معنایی دارد.”
فرانک ترجیح میدهد که به این نقاشیها به عنوان “هنربد”۵ فکر کند؛ یک کلمه بدون خط تیره. هنربد وارونهی “هنرِ خوب” نیست؛ وارونهی “هنر مهم”۶ است. عدهای ممکن است این قطعات را هنر حاشیهای۷ بدانند و در گذشته خیلی از آنها میتوانستند بدوی یا هنر خام۸ نام بگیرند. ترجیح من آنست که آنها را زشت در نظر بگیرم. همچون رقص سگی که دامن کوتاه۹ پوشیده یا خطِ ابروی مدل دههنود مشخصن بر [چهرهی] متینِ مریم مقدس؛ جذّاب اما زشت.
به هر حال از موضع فرانک آگاه شدم. برای فرانک، زشت واژهای است که راه حیات را بسته و نقاشیهای محبوب او را از حق هوای پرنشاطشان محروم کرده است. همچنین زشت واژه ای است که دلالتهای شدید اخلاقی را با خود به همراه دارد. زشتی، برای قرنها، نه فقط با بیماری و بدریختی بلکه با فریبکاری، خشونت، تجاوز و تعصب نیز مرتبط بوده است. در همین زمینه اصطلاح امریکاییِ زشت۱۰یا نقد مکرر اعمالِ “زشت” ترامپ را هم در نظر داشته باشید. خود واژه از دوبخش به یکاندازه ناسازگار ساخته شده؛ صدای ugga و uggligr، دو صفت زبان نورس باستان۱۱ که معنای “وحشتآور، ترسآور، پرخاشگر” داشتند. (واژههای دیگری که از ریشهی dreadful (وحشتآور) سربرآوردند شامل loath (بیزاری) و loathsome(زننده) میشوند.) معنای زشت فقط در قرن چهاردهم تغییر کرد؛ زمانیکه uglike دیگر معنای “وحشتناک” نمیداد و معنای “در نظر ناخوشایند” به خود گرفت.
با آنکه در حال حاضر واژهی زشت پیش از هرچیز، به جای بافت عمیق اخلاقیاش، برای توصیف جنبهی نازیبای چیزها به کار میرود، عناصر اصلی معناییاش را حفظ کرده و بهرهگیری از آن میتواند یک نقد زیباییشناسانه با معنای مطلوب را به قلمروی قضاوت اخلاقی انتقال دهد. این برای افرادی در میان ما که از چیزهای زشت به واقع لذت میبرند و تجلیلشان میکنند مایهی تاسف است. شما هم اگر میخواهید ارزش زشتی را درک کنید، اولین کار این است که از تصور آن به عنوان وارونهی زیبایی دست بردارید. ما تمایل داریم دربارهی زیباییشناسی طوری حرف بزنیم که گویی دستهبندیهایی گرفتار در یک نبردند: خیر در برابر شر، روشنی در برابر تاریکی. اما تقابلها راهکاری کمکیاند. زیبایی و زشتی نفیکنندهی یکدیگر نیستند.
علم پشتیبان این ایده است. پژوهشهای انجام شده در رشتهی نوظهور عصبْزیباییشناسی۱۲ (مطالعهی چگونگی پاسخ مغز به محرکهای زیباییشناختی) پی بردهاند که نقاشیهای زیبا و نقاشیهای زشت بخش مشابهی از مغز را فعال میکنند: ناحیههایی از قشر حرکتی۱۳، قشر پیشین حدقهای۱۴ و قشر پیشپیشانی۱۵. به شکلی عجیب زیباترین تصاویرْ ناحیهی پیشین حدقهای را به بیشترین میزان و ناحیهی حرکتی را به کمترین میزان فعال میکنند در حالیکه زشتترین تصاویر ناحیهی پیشین حدقهای را به کمترین میزان و ناحیهی حرکتی را به بیشترین میزان فعال میکنند. سِمیر زِکی۱۶، نویسندهی این پژوهش خاص، به طور احتمالی میگوید چیزهای زشت دستگاه حرکتی را متأثر میکند به نحوی که میتوانیم از محرکهای ناخواسته فرار کنیم. پژوهش مشابهی توسط اریک کَندل۱۷، مؤلف کتاب عصر بینش۱۸، انجام شده که در آن میگوید، “زیبایی نسبت به زشتی ناحیهی متفاوتی از مغز را درگیر نمیکند. هر دو بخشی از زنجیرهای هستند که ارزشی را که مغز به آنها نسبت میدهد، نمایش میدهند.” اگرچه به طور متفاوتی آنها را تجربه میکنیم، زیبایی و زشتی هر دو به مرکز احساسی ما ضربه وارد میکنند، منطقهای که عمیقن درگیر تحلیل اعمال و محرکهای دیگر و تولیدکنندهی همدردی و همدلی است. کندل مینویسد:
واکنش ما به هنر ناشی از یک خواست غیرقابل مهار برای بازآفرینی فرآیندی خلاقانه- شناختی، عاطفی و همدلیبرانگیز- در مغزمان است که هنرمند از طریق آن اثرش را به وجود میآورد. این خواست خلاقانهی هنرمند و ناظر احتمالن توضیح میدهد که هنر علارغم این واقعیت که ضرورتی فیزیکی برای زنده ماندن نیست، چرا در هر عصر و مکانی در جهان، خلق تصاویر برای هر گروهی از موجودات بشری ضروری بوده است. هنر یک کوشش ذاتیِ خوشایند و آموزنده توسط هنرمند و ناظر است که با یکدیگر مشارکت کنند و ارتباط برقرار کنند؛ فرآیند خلاقانهای که مشخصهی مغز بشریاست. فرآیندی که به لحظهی آهان! – تشخیص ناگهانیای که در ذهن شخصی دیگر میبینیم- میرسد و به ما اجازه میدهد که حقیقت پنهان در زیبایی و زشتیای که هنرمند نمایش داده را ببینیم.
هنر، هم “هنر مهم” و هم هنربد، میتواند فعالیّت درونی ذهن هنرمندان را آشکار کند. هنر زیبا، وقتی روشنگر حقایقی دربارهی وضعیت بشری است، در بهترین و مفیدترین وضع قرار دارد، اما هنربد قادر است فعالیت درونی ذهن یک فرد را آشکار کند؛ شهوت نیرومند، خیالپردازیهای آشفتهحال، امیال جامعه ستیز و ترسهای بیپایه و اساس او. هنر زیبا قادر است از کوششها و پیروزیهای عمومی انسان بودن سخن بگوید. اما هنربد میتواند با شیوایی و بلاغتی یکسان [با هنرزیبا] از اختلالهای روانی خیلی ویژه و لذّات ذهن فردی شوریده صحبت کند. با وجود این، همهی ما غروبهای آفتاب را دوست داریم؛ اما گربهی عظیمالجثهی سرخرنگِ موزهی هنر بد که در زیر آسمانی به رنگ صورتیِ پپتو-بیسمول۱۹ شخصی رنگپریده را میبلعد، جذبهای منحصربهفرد دارد.
زشتی هرگز مورد بررسی دقیق و موشکافانه قرار نگرفته. در بیشتر موارد، هنرمندان و متفکران با زشتی همچون دستهبندیای تغییرناپذیر برخورد کردهاند که مملو از چیزهاییست که به سادگی علاقهای بهشان ندارند. این شامل مناظر هراسانگیز، افراد ناتوان و اشیاییست که نشانههای کهنگی بر خود دارند. هنگامیکه بقا اولویت نخست را داشت، مردم هر آنچه به طور بالقوه تهدیدگر بود را زشت میدیدند. و در اکثر موارد، آثار زشت، به خصوص قطعاتی که ناآگاهانه زشت بودند، در حافظهی تاریخ باقی نماندند.
در نتیجه، با اهمیتترین آثار زشت که تا پیش از قرن نوزدهم به طور آگاهانه زشت خلق شده بودند، به وسیلهی مهارت تکنیکی نقاشانی به وجود آمد که به هر دلیلی تصمیم گرفتند نمایشگر موضوعی زشت باشند. اغلب، هنر زشت به عنوان هشدار خلق میشد؛ آبپرانِ۲۰ چسبیده به نمای بیرونی قرون وسطایی فریاد میزند که اگر فضل خدا نبود چهها که نمیشد. در مجموع برای ناظران معاصر، هنر قرون تاریک زشت به نظر میآید (این تفسیر عالی سایت وکس۲۱ از کودکان زشت در نقاشیهای قرون وسطایی را هم مد نظر داشته باشید) در همان زمان، اگر چه مردم سگهای بدشکل یا کلاغهای زمخت کلاهپوش را زشت در نظر نمیگرفتند با وجود این میدانستند که نقاشیهای روز محشر۲۲ که بدترین حالتِ روایات پس از مرگ را نشان میدهند، هولآور و مهیباند. نقاشیهای روز محشر تمایز میان بهشت و دوزخ را برجسته میکنند با این هدف که ترس را به قلب تماشاگرانش وارد کند و بنابراین آنها را، به عنوان مثال، از طمع داشتن به همسر شهوانی همسایهشان یا از دروغ گفتن به مامور مالیات وقتی برای جمعآوری سکهها میآید، برحذر بدارند. گاهی این نقاشیها همچون نسخهی قرون وسطایی خطبههای جهنمی و آتشآلود جاناتان ادوارد عمل میکردند: در واقع زندگی پس از مرگ را جالب توجه، هیجانانگیز و حتا شاید اندکی جذاب میساختند.
نقاشی باغ لذات زمینی۲۳ اثر هیرونیموس بوش۲۴ در اواخر قرن پانزدهم، از سنت نقاشیهای روز محشر بهره میگیرد تا تصویری با شوخطبعی قدرتمندانه و اغواگری متحیّرانه از هلند بسازد. بوش به تماشاگرانش هشدار میدهد که زیاد پایبند خوشیهای زمینی نشوند و با اینحال نگاه کردن به نقاشیاش بسیار سرگرمکننده و واجد لذت است. با وجود ترکیببندی استادانه، نقاشی زشت است یا دستکم نقاط برجستهای از زشتی را به نمایش میگذارد. [نقاشی] با یکجور بدویگرایی نقطهگذاری و با سرخوشی رنگآمیزی شده. بهشت، نمایش داده شده در سمت چپ سه لته۲۵، بیشتر کسالتبار و به ویژه خالی به نظر میرسد و دوزخ، نمایان بر لته انتهایی در سمت راست، نقش زناکاران و نوازندگان کفلفلوتی۲۶ را بر خود دارد.
بوش موردی است که نشان میدهد زشتی چگونه میتواند سرخوشانه باشد؛ اما رویکرد دیگر نقاشان رنسانس به زشتی با جدیت و ثبات بیشتری همراه است. وقتی لئوناردو داوینچی مطالعهاش بر روی زیبایی را با تحقیق بر “مجموعهای از منزجرکنندهها”، عنوانی که والتر پیتر۲۷ تاریخنگار به کار برده، آغاز کرد شروع کارش با نقاشی از تصاویر عمیقن زنگریزانه۲۸(شاید به عنوان راهی برای ابراز بیزاریاش از رابطهی وابسته به جنس مخالف) و مردمی با بیماریها و ناتوانیهایشان بود. این طراحیهای زشت (بروتِتزا)۲۹ عامدانه غیرجذاب بودند و زشتی مفروض این افراد به این نیت بود که با زیباییِ سایر فیگورهای نشستهی۳۰ لئوناردو در تضاد باشند. نقاشی سالِ ۱۵۱۳ کوئنتین ماتیس۳۱ با نام پیرزنی گروتسک۳۲ نیز میتواند در همین سنت گروتسک قرار بگیرد. این اثر که عمومن به عنوان دوشسهای زشت۳۳ شناخته شده، زنی را در پیراهنی با بالاتنهی تنگ و پوشش مجللِ سر نشان میدهد. استفن بِیلی۳۴ در رسالهاش با نام زشت در سال ۲۰۱۱ توضیح میدهد، “اکنون تشخیص داده شده که فیگور نشسته از بیماری پاژه۳۵ رنج میبرد”. علارغم این حقیقت که ما امروزه “بیشتر از این میدانیم” که به رنج دیگران با بیخیالی چشم بدوزیم، ادعای بیلی این است که در شهرت این نقاشی “غرابتی باشکوه” وجود دارد. او اشاره میکند که این نقاشی “یکی از پرطرفدارترین کارتپستالهای فروخته شده در فروشگاه گالری ملی لندن” است.
این نقاشیها، همچون آبپرانهای متصّل به کلیسا و شیلاناگیگهای۳۶ فرْجگشوده، راندهشدگانی کمیاباند. در بخش وسیعی از تاریخ بشر، هنرمندان خیلی بیشتر مسألهی زیبایی و بهشت را داشتند تا زشتی و امر مادی و زمینی. زشتی، اگر اصلن به نمایش در میآمد، به عنوان اشارهای کوتاه به لعن و نفرین معنوی کاربرد داشت. فلاسفه در حالی که به مسائل زیبایی و اخلاق مشغول بودند، اغلب خود را با زشتی بصری درگیر نمیکردند (اگرچه حجم زیادی جوهر را صرف سرپیچیهای [زشت] اخلاقی میکردند). بِیلی استدلال میکند، “شما نمیتوانید روایت تاریخیای از زشتی، دستکم در شکل آکادمیک آن، بنویسید”. “چنان کتابهایی به سادگی وجود ندارند: زشتی، متناسب با طبیعت خشناش، موضوعی است که نویسندگان عمومن از آن اجتناب کردند. شاید همچون طاعون از آن دوری جستند.”
بیلی برای هنر زشت تعدادی دورههای اوج دیگر را شناسایی میکند از جمله دورهی باروک که حدود ۱۶۰۰ تا ۱۷۵۰ را در بر میگیرد. در این مدت هنرمندان بسیاری در پی آرایهپردازی بودند و با قویدستی بسیار هر سطح ممکنی را شیاردار یا مطلّا یا دالبری (کنگرهای) یا قالبدهیشده میکردند. هنرمندان باروک بیشینهگرایانِ۳۷ اصیل بودند. اما وقتی خیلی از افراد، هنر باروک را غیرجذاب یا “هولآور” یا “به طرز تهوعآوری بدمنظر”، به بیان بیلی، در نظر میگیرند من با زشت خواندن این هنر مشکل دارم. کلمهی باروک به معنای “مروارید از شکل افتاده” است با وجود این در اکثر آثار متعلق به هنر باروک نظم و سامانی وجود دارد. آرایهپردازی و سطوح ناصاف بناهای فرانچسکو بورومینی۳۸ به شکل تصادفی نمایان نمیشوند بلکه موجی همچون ماری خزنده دارند. به طور کلاسیک تابلوهای دراماتیک کاراواجو نمایانگر ترکیببندیهای الهامبخش و مهارت تکنیکیِ سطح بالایی است. بیتردید آنها افراطیاند اما به واقع زشت نیستند. به عقیدهی من آپولو و دافنه۳۹ اثر برنینی زیباترین مجسمهای است که تا به حال خلق شده، بنابراین تصور میکنم با بیرغبتی بیلی نسبت به باروک مسئله داشته باشم. من با اطمینان این را به آنچه بعد از آن میآید ترجیح میدهم: پُرزهای زیبا و تزئینات زنندهی روکوکوی۴۰ شوریدهسرِ اروپا.
اما این مراحل تزئین محور به آرامی از سبک و سلیقه افتادند و با پیدایش رمانتیسیسم هنرمندان اروپایی به سوی فرم طبیعیتری از نقاشی رفتند. این مسأله همزمان بود با گرایش نوظهور به تعریف زیبایی و نقطهی مقابل آن. در اوایل قرن نوزدهم، نظریهپردازان رویکردی را نسبت به زشتی آغاز کردند به طوری که مبتنی بر دستهبندی زیباییشناسانهای قائم به خودش بود. در سال ۱۸۵۳، کارل روزنکرانتز۴۱ یکی از نخستین کوششهای جدی را منتشر کرد: زیباییشناسیِ زشتی. این پژوهش با کمک زیباییشناسی هگل میکوشد بفهمد که دستهبندیهای زیباییشناسی منفی، مانند عجیب و غریب، گروتسک، هولآور و زشت، چه ارتباطی و چه تمایزاتی با یکدیگر دارند. برای نسلهای پیشین، منظرهای کوهستانی میتوانست به شکلی هولآور دیده شود؛ زشت بود فقط به این خاطر که ترسناک بود. رمانتیکها این تصور را به چالش کشیدند و شروع کردند به خلق منظرهای که هم زیبا و هم ترسآور (به بیانی دیگر، والا۴۲) بود. نقاشیهای کاسپار دیوید فردریش از نمونههای ممتاز آناند. آنها زیبا و ترسآورند اما انگشتشمارند آنهایی که این مناظر را زشت قلمداد کنند. آنچه زمانی وحشتناک بود در رویکرد تازه به منزلهی زیباییشناسی در نظر گرفته میشد و در نتیجه زشتی به قلمروی دیگری رانده شد. خانهی جدید هنر زشت خیمهی عظیم امر انتزاعی شد.
اگرچه امروزه کاملا قادریم زیبایی را در آثار روتکو بیابیم، زمانی که انتزاع در قرن نوزدهم به صحنه آمد، همچون تکانهای ناسالم و منحرف محسوب میشد. و در حالیکه امپرسیونیسم راه را برای اکسپرسیونیسم باز میکرد و قرن نوزدهم جای خود را به قرن بیستم میداد، تکانهای که به این تجربههای هنری برچسب از نظر اخلاقی نادرست یا منحط میزد، گستردهتر میشد.
در جولای سال ۱۹۳۷، در مونیخ نمایشگاهی با نام هنر منحط۴۳ افتتاح شد که برمبنای نازیسم گردآوری شده بود؛ با آثاری از کارل-اشمیت روتلف۴۴، ارنست لودویگ کریشنر۴۵، ادوارد مونش۴۶، امیل نولده۴۷، فرانتز مارک۴۸، لیونل فینینگر۴۹ و مارک شاگال۵۰. آیا این آثار زشت بودند؟ برخی از آنها بله اما تقریبن نه به اندازهی دیدگاه نسلکشانهی نازیها. همچنین نقاشیها بخشی از جهان جدید هنر بودند که دستهبندیهای زشت و زیبا در آن، دستکم برای هنرمندان، اهمیت زیادی نداشت. برخی از این آثار زشت بودند و نکته همینجاست. آنها به طرز عامدانه عجیب، فراواقع (سوررئال) و پریشان کننده بودند. آنها جامعهای پرهرج و مرج و متلاشی شده را نشان میدادند. آینههایی شکسته برای جهانی شکسته بودند.
در جهان هنر پست مدرن یا پست-پست مدرن ما، دشوار است به یاد بیاوریم چرا زشتی اهمیت دارد چونکه در حال حاضر نقاشیهای زشت همهجا هستند. نقاشیهای زشت بر دیوار هر موزهی بزرگی نصب است و اثر زشت به عنوان بخشی از قاعدهی کلی پذیرفته شده. اما هنگامی که هنر زشت در مواجهه با ژانرها و دورههای زمانی قرار میگیرد، اندیشیدن به هنر زشت به منزلهی امری تنزل یافته به دستهبندی زیباییشناسانه و یکپارچهی خودش، همچنان میتواند سودمند باشد. زشتی هم مانند لوده، جذاب و جالب توجه۵۱، سه برچسب تعریف و تشریح شده به وسیلهی سیان گیا۵۲ در کتابش با عنوان دستهبندیهای زیباییشناسی ما۵۳، نقشی اساسی در تاریخ هنر و در طراحی معاصر ایفا میکند.
برخلاف گروتسک که موضوعاتش را ارتقا میدهد تا به امر زیبا نزدیک شود، آثار واقعن زشت قصد خوشنود کردن کسی را ندارند. زشتی دربارهی ناراحتی است؛ ما را به احساس بهمریختگی دچار میکند نه به این دلیل که به چیزی رنجشآور نگاه میکنیم، مثل یک صحنهی خونین مذهبی یا عکسی از منطقهی جنگی یا نقاشیای از بینی زگیلدار، بلکه به این خاطر که در مواجهه با احساس بینظمی قرار گرفتهایم.
این موضوع میتواند آگاهانه یا نتیجهی به کاربردن نادرست تکنیک یا انتخاب ضعیف رنگها باشد. به طور معمول، هنر زشتی که ما در موزهها میبینیم به طریقی آگاهانه ساخته شده، خواه به قصد برجسته کردن توانایی هنرمند (مثل کاریکاتورهای ظریف لئوناردو داوینچی)، یا با هدف شورش علیه قواعد جهان هنر (برای نمونه، فیلیپ گاستن۵۴ یا نقاش معاصر نیل جنی۵۵) یا به منظور آشکار کردن چیزی در مورد جهان و جایی که در آن ساکنیم (هیرونیموس بوش، اوتو دیکس۵۶ و فرانسیس بیکن۵۷ و تصویرهای دل آشوبکن آنها از جراحت جسمی).
فرانک و همکارانش در موزهی هنر از آن قبیل نقاشیهای با اهمیت زشتی را که ممکن است نیویورک تایمز دربارهشان بنویسد یا موزه هنر متروپولیتن۵۸ نمایش دهد، جمع آوری نکردهاند. در عوض فرانک از قوهی زیباییشناسانهاش جهت انتخاب آثاری بهره برده که حسِ مجاب کننده بودن داشته باشند. او میگوید، “هر اثری را که جالب نبود کنار گذاشتم. کار معمولی قابل پذیرش نیست. اگر چیزی احمقانه یا به طرز خودخواهانهای در تلاش برای قرار گرفتن در موزه هنر بد ساخته شده باشد، من جذبشان نخواهم شد.” او همچنین علاقه ای به قطعات کیچ۵۹ یا هنر تبلیغاتی، مانند نقاشی روی مخمل سیاه۶۰ یا مجسمههای تاکسیدرمی ندارد.
در مورد هنر بدِ تصادفی حسی از بیپروایی وجود دارد؛ گویی که تجسمبخش میلِ به انحراف رفته است. و توانایی لذت بردن از هنر زشت صرفن در مورد سرگرم شدن با آن نیست، بلکه همچنین دربارهی توانایی قرارگرفتن در ناراحتی و تشخیص اشتباهات است. هنر زشت خواستار احساسی از رهایی است که از شما میخواهد در یک وضعیت ذهنی شناور غوطهور شوید؛ جایی که بتوانید همزمان باورهای گوناگون را حفظ کنید. قطعهای که به دلایل بسیار زیادی میتواند هم زشت و نامطلوب باشد و هم مطلوب و لذتبخش میتواند شما را به نزدیکتر فرابخواند، میخواهید بدانید این هنر زشت چرا ساخته شده، چه معنایی میدهد، و هنرمندان به چه فکر میکردهاند. و اگر به قدر کافی به خودتان اجازه دهید که از تعادل خارج شود، در همان حال ممکن است خودتان را به قدر ذرهای مشتاقتر بیابید. فرانک میگوید، “اگر به شبکه اجتماعی بروید، رایجترین بازخوردهایی که گرفته ام را میبینید. مردم همیشه مینویسند دوستش دارم یا حتا من این نقاشی را دوست دارم نباید اینجا [در این موزه] باشد.”
فرانک اغلب پاسخ میدهد، “من هم دوستش دارم. به خاطر همین است که این هنر را گردآوری کردم. دوستش دارم.”
***
* مقاله برگرفته از The Paris Review (جولای ۲۰۱۸) نوشتهی Katy Kelleher
پی نوشتهای مترجم:
- Somerville’s Davis Square : در ایالت ماساچوست امریکا
- Art Deco
- The Museum of Bad Art یا MOBA نهادی اجتماعی و موسسهای غیرانتفاعی که وقف گردآوری، حفظ، ارائه و تجلیل از هنر بد در تمام فرمها شده است. MOBA در پائیز سال ۱۹۹۳ تاسیس شد و نخستین نمایشگاه خود را در مارس ۱۹۹۴ برپا کرد. (http://museumofbadart.org)
- Michael Frank
- badart
- important art
- outsider art
- Art Brut: اصطلاحی فرانسوی به معنای هنر خام (raw art) که ابداع هنرمند فرانسوی ژان دو بوفه (Jean Dubuffet) است برای توصیف آثاری خارج از سنت رسمی هنرهای زیبا؛ برای نمونه آثار دیوانگان، کودکان، زندانیها و هنرمندان مبتدی. (www.tate.org.uk)
- tutu
- Ugly American: آمریکایی ای که در خارج از کشور با مردم آن کشور اهانت آور رفتار کند.
- Old Norse: از زبانهای ژرمنی شمالی
- Neuroaesthetics
- motor
- orbitofrontal
- prefrontal
- Semir Zeki
- Eric Kandel
- The Age of Insight
- Pepto-Bismol | این نقاشی در این آدرس قابل مشاهده است: http://museumofbadart.org/zoo
- Gargoyle: ناودانی که در بناها و کلیساهای قدیم به شکل صورت انسان یا حیوانات عجیب از فلز و یا سنگ حجاری شده میساختند.
- https://www.vox.com/۲۰۱۵/۷/۸/۸۹۰۸۸۲۵/ugly-medieval-babies
- Doom paintings
- The Garden of Earthly Delights
- Hieronymus Bosch (۱۴۵۰-۱۵۱۶)
- Triptych
- flute-assed
- Walter Pater
- Misogynistic
- Bruttezza
- Sitters
- Quentin Matsys(۱۴۶۶-۱۵۳۰)
- A Grotesque Old Woman
- The Ugly Duchess
- Stephen Bayley
- Paget’s disease: بیماری پاژهی استخوان روند بازیافت طبیعی بدن را درگیر میکند و در آن بافت استخوانی جدید به مرور [به شکلی غیرطبیعی] جایگزین بافت استخوانی قدیم میشود. با گذشت زمان، این بیماری میتواند باعث شکنندگی و ازشکلافتادگی استخوانها شود. بیماری پاژهی استخوان اغلب در لگن، جمجمه، ستون فقرات و پاها رخ میدهد. (www.mayoclinic.org)
- Sheela Na Gigs: پیکرهای ساده و سنگی قرون وسطایی در برخی از کلیساها از زنی برهنه با پاهای از هم گشوده و دستانی که کنار اندام تناسلیاش قرار گرفته است.
- Maximalists
- Francesco Borromini(۱۵۹۹-۱۶۶۷)
- Apollo and Daphne
- Rococo
- Karl Rosenkranz(۱۸۰۵-۱۸۹۷) : فیلسوف و کارشناس علوم تربیتی آلمانی
- Sublime
- Entartete Kunst
- Karl Schmidt-Rottluff (۱۸۸۴-۱۹۷۶)
- Ernst Ludwig Kirchner (۱۸۸۰-۱۹۳۸)
- Edvard Munch
- Emil Nolde (۱۸۶۷-۱۹۶۵۶)
- Franz Marc (۱۸۸۰-۱۹۱۶)
- Lyonel Feininger (۱۸۷۱-۱۹۵۶)
- Marc Chagall (۱۸۸۷-۱۹۸۵)
- zany, cute, interesting
- Sianne Ngia
- Our Aesthetic Categories (۲۰۱۲) – Harvard University Press
- Philip Guston (۱۹۱۳-۱۹۸۰)
- Neil Jenney (۱۹۴۵-)
- Otto Dix (۱۸۹۱-۱۹۶۹)
- Francis Bacon (۱۹۰۹-۱۹۹۲)
- Met : The Metropolitan Museum of Art
- kitschy pieces
- Black velvet painting
منبع : گالری آنلاین