Ultimate magazine theme for WordPress.

خواسته های ناخودآگاه پستانا

پاکو پستانا در کنار آثارش در نمایشگاهی در پرتغال

پاکو پستانا هنرمندی خلاق، رها، خودآموخته و ویژه است و در خیل هنرمندانی که به نوعی در مراکز آکادمیک هنر و یا مراکز هنری تحصیل کرده و آموزش دیده اند جای نمیگیرد.

او در طول زندگی خود در زمینه های بسیاری تجربه اندوخت و شغل های بسیار پر مخاطره  و گوناگونی را انتخاب کرد و به سفر های زیادی رفت؛ حتی مدتی در لژیونی در آفریقا خدمت کرد. از این رو مطالعات نامنظم اما گسترده ای را از سر گذراند.

زندگی او سرشار از پیچ و تاب میان ادبیات و هنر است و در زمانی که بیشتر از 28 سال نداشت وارد جهان مجسمه سازی شد و بدون هیچ درامدی به کار مشغول شد علاقه ی وافر او به هنر های گوناگون او را به سوی شعر و شاعری سوق داد. او نه تنها شعر می سراید بلکه خالق نوشته ها و مقالاتی است که سرشار از خصایص شخصی و تخیلی است و فرمی قالب شکن و انقلابی دارد.

پستانا نمونه ی هنرمندی است که به ریسک و خطر دست می زند، از قالب پذیری یعنی تبعیت از قوانین و دستورات بیزار است و شاید تحت تاثیرمشرب دیونیزوسی است تا آپولونی، گویی به جای منطق و بصیرت، مستانه می آفریند.

احساس زندگی، جادوی تجربه، رمز و راز، جرقه های پنهان و آشکاری که ترحم انگیز است، ترحمی عاطفی و حتی غیر منطقی در آثار او موج میزند.

بسیاری از کارهای او حالتی نمایشی دارد، تجربه دیدار آثار او تفاوت چندانی با ورود به جنگل آیینی و توتم وار ندارد یا حتی ورود به کلیسایی در جزیره ی رابینسون کروزوئه.

پستانا خود را وقف به هم پیوستن عناصر زیادی میکند و گویی به کلاژی بزرگ دست میابد، به این ترتیب به ساخت تصاویر بصری دست می زند که حاوی حس وحشت است، او به مسائل کوچک گرایشی ندارد و میزان بالایی از حالات مختلف انسانی را به هم ربط میدهد، به همین دلیل است که آثار او اغلب اوقات داستان هایی است که به نوعی مجسمه ی زندگینامه اش می باشد و شامل حکایات، تجارب و اتفاقاتی است که در زندگی اش رخ داده و نیز شامل آمال و خواسته های ناخداگاه اوست.

از آثار پاکو پستانا

او در پی کشف حوزه هایی است که استدلال به دشواری به آن دست میابد، کارهای او واقعا استعاره های بصری هستند، جزایری عجیب و سورئالیست، حوزه هایی که خارج از منطق و تعلق و ارزیابی است.

پاکو پستانا عناصر خلاق و انقلابی سورئالیسم و دادائیسم و سایر هنر های آوانگارد را با هم ترکییب میکند، او میخواهد وجدانی را که گاهی به شدت تجربی و عقلانی است را بیدار کند.

از غرور ناپسندیده اش بکاهد و با سایر فرهنگ ها و نژاد ها و واقعیت ها آشنا کند و به این دلیل به فرهنگ هایی که از سر تحقیر بدوی خوانده میشود، علاقه مند است آثار او مملو از تداخل حس ها و برخورد های گوناگون است. بنابر این دنیای چند رنگی می سازد که عناصر آن با هم در تضادند و به هم پیوند می خورند، این است کشور پستانا؛ سرزمینی که به جنگ با دنیای واقعی میپردازد، با زندگی روزانه نبرد میکند و علیه قوانین هنر و اخلاق قد علم میکند و خلق میکند.

سرزمینی که در آن رنج و سرمستی در گذر است، چرا که برای خالق اثر درد مسئله ایی شناخته شده است و خشونت درمان درد. او از قرنی خشن و بی رحم صحبت میکند از اروتیستم، از فضایی محدود برای چیزهایی مقدس میگوید از تخریب و نابودی که همراه و دوشادوش خلق وجود دارد.

بسیاری از آثار پستانا مانند موزه ایی تخیلی از اشیای گوناگون و عجیب است، سرباز های اسباب بازی، ناخن، کود، خون و چربی، شبکه های بزرگ، قلاب های قصابی، شاخ گاو، استخوان، قفل، دکمه، زنجیر و تله و …

پستانا عناصر غیر مرسوم را حفظ میکند و به آنها با عملکردی جدید، بعدی دیگر می بخشد؛ به این صورت به نگرشی جدید و به گونه ای زیبایی خشونت آمیز میرسد و به هنر پاپ نزدیک می شود. به هنری که با سنت هنر های زیبا به پیکار بر میخیزد و اصرار می ورزد که فرهنگ مردم با شکل های انبوهش به اندازه ی هنر های زیبا اعتبار دارد و همراه با آن به حیاتش ادامه میدهد.

پستانا در آثارش نمی خواهد مخاطب خود را متعجب سازد، بلکه می خواهد در ها را به چیز هایی که ممنوع است باز کند. با توجه به چنین گرایشی او برای به تصویر کشیدن واقعیت ها، بسیاری از نمایشگاه های اخیر خود را در موزه ها و فضا های بزرگ به نمایش می گذارد زیرا که آثار او ارتباطی غنی با فضا دارد و مملو از موارد طنزآمیز، نمادین و غیر منتظره است که باعث خودآگاهی فرد میشود.

به این ترتیب او از زندگی روزمره و عامیانه فرار میکند و برای بیننده احساساتی از قبیل ترس و خشونت، هیجان، وقاحت و شهوت و … را به تصویر می کشد در آثار پستانا همچنین حس پوچ گرایی وجود دارد اما این حس مانع از عشق شدید او به طبیعت و فروتنی بسیار او به زندگی نمیشود.

بسیاری از نمایشگاه های او به صورت کمپوزیسیونی نمایشی عرضه میشود، او بعضی از خبر های برپایی نمایشگاه ها را دوست ندارد، احساس او بیشتر مانند یک طراح است و نمایشگاه هایش شبیه به طلسم و جادوست، احساس کودکانه را برمی انگیزد یا بعضی مناسک خاص از جمله شب زنده داری و یا قربانی حیوانات را به یاد می آورد.

پستانا بعضی از آثارش را دوباره به گونه ای دیگر به نمایش می گذارد و به این طریق اتفاق دیگری را می آفریند، با حسی متفاوت آن صحنه های نامتعارف و مخلوقات عجیب و ماشین های نامتحمل و ابزار ناممکن را دوباره در هم می آمیزد، بنابراین مخاطب اصلا متعجب نمی شود که در میان اشیا چوبی که عنصر اصلی در جهان پستانا محسوب می شده شاهد حضور اشیایی دیگر باشد. از طرفی گاهی اعتقادات و گاهی وقت ها نقاط حائز اهمیت جشن ها و آیین های مشهور را کپی میکند.

او حتی زمانی که خود را در آثارش مخفی میکند- وقتی که چهره و ماسک را نمایش می دهد- باز هم وجودش واضح و آشکار است چرا که هنرپیشه ی بزرگی است، هنرپیشه ایی که کار و زندگی او یکی است.

از آثار پاکو پستانا

شخصی که به هیچ شبکه ایی متصل نیست اما رها ست، او به راه های متعارف نمی رود بلکه مسیر های سری و نا آشنا را می پیماید و تنها به انتها رسیدن مواد کارش میتواند محدودیتی در برابر تخیل بی حد و مرز اش باشد.

پستانا با خودآموزی به چنین نظریاتی رسیده است، با زندگی سرشار از تجارب مختلف و تجارب کارهای سخت و کنجکاوی مستمر و مطالعات و سفر های چند سویه اش و همچنین یاری گرفتن از حس شاعرانه که بسیار برونگراست تا حسی که به خلق بسیاری از اشعار ختم می شود، مجسمه های پستانا سرشار از واژه و شعر است.

منبع: دو هفته نامه ی هنر های تجسمی تندیس

ترجمه و تنظیم: مهران ملک

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.